سدریک

ابرشبانه عاشق آسمان بی ستاره است


ساده تو را از دست ندادم

ساده رفتي

به سادگي مرگ پاييز در شب يلدا

به سادگي طلوع سرد زمستان در قلب پرستوي عاشق

ساده از دست نرفتي

ساده رفتي

ساده رفتي چون خزان گل سرخ در شب مهتابي

ساده رفتي همانند غروب رنگينكمان بر بلنداي ابر زمان

ساده تو را از دست ندادم

ساده رفتي

ساده پر كشيدي بر منتهاي آرزو

ساده گذر كردي از نسيم خنك بهاري

ساده تو را از دست ندادم

ساده خود را شكستم

ساده نرفتي

ساده بدرقه ات كردم

"سدریک"

برچسب:,

|
 

اسب تنهايي خويش را به صحرا خواهم برد

جنگل اما و اگر آرزويم را نمي روياند

اينجاست كه هر شب را در آغوش عقرب نبودنت خواهم خوابيد

"سدریک"

 

برچسب:,

|
 

هیچ وقت خوب بودن شب را برای کسی آرزو نکن!

چرا که بیان ساده ی صمیمیت قلبت را با ترس تنهایی شبانگاه اشتباه می گیرند.

"سدریک"

برچسب:,

|
 

اینجا ستاره ها آسمان را قرق کرده اند...!

آنچنان می درخشند که لیاقت حضور نورانی آفتاب را در آسمان خود نمی بینند

آیا هنوز هم نصفه ی لیوان خالیست که یک دل سیر نگاهش کنم

اما چیزی که حقیقت دارد این است

"طلوعی در راه است"

کسانی که از تلالو دروغین ستاره ها خسته شده اید...

می توانید طلوع را بر فراز کوه نظاره گر باشید...!

"سدریک"

برچسب:,

|
 

عشق را نه در پستوی خانه،بلکه باید پشت میله های تنهایی پنهان کرد.

زندانبان کجایی؟!

کجایی که زندگی رو به موت است... 

"سدریک"

برچسب:,

|
 

سیگاری گوشه لبم بود
دنبال کبریت بودم ...
گفتم آقا آتیش دارید؟
گفت تو جیبم نه ...
اما تو دلم هست به کارت میاد ...!!

برچسب:,

|
 

این روزها زیادی ساکت شده ام.
حرفهایم...
نمیدانم چرا به جای گلو ،از چشمانم بیرون می آیند...!!!

برچسب:,

|
 
واژه نامه...

نمی دانم چرا در این موقع شب که حتی خیابانها هم خوابیده اند قلم در دست گرفته ام و واژه ها را بروی کاغذ می نشانم شایدبه نظر می رسد این همه نوشتن بیهوده باشد،اما کسی که در بستری از واژه ها می خوابد برای خود قفسی از واژه ها ساخته است.
امشب که خاطراتم را مرور می کنم می بینم در بهار قلبم قیامت صداقت تو شکوفه های رنگین آرزو شکفته شده اند و من برای اینکه یک لبخند ویک نگاه تو ببینم شکوفه های رنگین را از دریچه قلبم به زیر پایت می افکنم اگر بودی امشب من و تو ما بودیم وبرای رسیدن به روز عشق زمین را زیر پا خواهیم گذاشت واز قلبهایمان پله خواهیم ساخت و بر قرص ماه آشیانه خواهیم کرد و بهشت را از بهشتیان خواهیم دزدید و قلب تشنه تو را با خون فرشتگان سیراب خواهیم کرد اگر بودی

برچسب:,

|
 
بازگشت...

پست را سکوت می کنم تو بنویس
تــــــــو بنویس ..
از دلتنگی هایت،از دردهایت...
از هرچه دلت می گوید...
بنویس برایـــــــــم...

برچسب:,

|
 
التماس...

خدایا تو را قسم به برکت گندم زار

مرا در این سال به گونه ای بساز شکل بده و بتراش تا برای صلح بکوشم

هر کجا نفرت است عشق باشم هر کجا کینه است عفو باشم

هر کجا یاس است امید شوم و هر کجا غم است شاد شوم

برچسب:,

|
 
پایان انتظار...

 

كدام راه است
كه پای خسته را نشناسد
كدام كوچه
خالی از خاطره است
و كدام دل
هرگز نتپیده
به شوق دیدار
بیا
تا برایت بگویم
از سختی پایان انتظار
كه چگونه
در دیده های بارانی
رنگ هذیان به خود می گیرد...

برچسب:,

|
 
بدرود ...

قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید
همچنان خواهم رفت
همچنان خواهم خواند
دور باید شد از این خاک غریب…

بابت تمام حرفایم از خودم تشکر میکنم،از احساستم ممنونم که خود را به من نمایاندند و اینک باید رفت...
بای به جای بهتر رفت...
نمی گویم خواهم رفت،گویم که میروم.
و اینک رفتم...
آیا کسی همسفر ما خواهد شد ؟؟
و اینک این کلبه آتش دوباره خواهد گرفت،آتشی که تمام بنیادش از جا خواهد سوزاند،همانطور که قبلا سوخته است و میسوزد
اما باز خواهم ساخت تو را با بنیادی محکمتر از دیروز و بهتر از امروز،طوری که نسوزاند تورا آتش.اگر آتش امروز و فردایم به یک مفهوم باشد.
بدرود دوستان،از شما به خاطر تمام آه ها و اه هایی که نثارم کردید،به امید آنکه آتش را خاموش کنید اما این آتش خاموش شدنی نیست.

 

 

برچسب:,

|
 
الهی ....!

الهی ،هر شادی که بی توست اندوه است.
هر منزل که نه در ره توست،زندان است.
هر دل که نه در طلب توست،ویران است.
یک نفس با تو به دو گیتی ارزان است.
یک دیدار از آن تو به صد هزار جان رایگان است.

بدرود تا آغاز عشقم،پاییز...

برچسب:,

|
 
آمده ای...

هر شب در رؤیاهایم تو را احساس می كنم
و باز می دانم كه تو خواهی بود
در آن افقهای دور با همه ی فاصله ای كه بین ماست
تو باز به رؤیاهایم آمده ای كه نشان دهی باز خواهی بود
دور یا نزدیك...هر كجا خواهی بود
و قلبم به تپیدن ادامه خواهد داد
یكبار دیگر دروازه را خواهی گشود و قلب من به تپیدن ادامه خواهد داد


برچسب:,

|
 
کلاغ من...

با توام...
با تو که می خواهی از من دیگری بسازی !
تو که با قصه هایت مرا وادار به خواب می کنی
و در آخر پیروزمندانه می گویی:
                                            کلاغه به خونش نرسید
و من آرام می خوابم !
غافل ازاینکه این کلاغ سیاه افکار من است.
در تاریکی زمان گیر کرده
اجازه پیدا کردن لانه اش را ندارد
بس است
داستان بس است
دروغ بس است
کلاغ بیچاره خسته شده
خسته راه !
هزار سال در راه است
چون نمی خواهید به لانه اش برسد
آهاااااااااااااااااااااااااااااای
                                
 کلاغ سیاه
آشیانه ات آنجاست
                       در انبوه جنگل
                                              بالای آن کاج بلند

برچسب:,

|
 


آن ها در بیداریشان به من می گویند"تو و دنیایی که در آن زندگی می کنی چیزی نیستید جز دانه شنی که بر ساحل دریایی بی کرانه افتاده اید.و من در رویایم به آن ها می گویم:"من آن دریای بی کرانه هستم.و همه ی جهان چیزی نیست جز دانه ای شن بر ساحل من."
SEDRIK.1992@yahoo.com

نیایش
سنگ صبور
کوچه ی خاطرات
تفکرات روزانه
سیاه مشق

 

SEDRIK

 

 

 

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 24
بازدید هفته : 77
بازدید ماه : 37
بازدید کل : 9280
تعداد مطالب : 297
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1




كد ماوس