قلبم درد میگیرد و من لبخـــــند میزنم!!
یادگــــــار توست...
ولنتاين مبارك

چه شوری میزد دلم
وقتی در چشم دیگران
آنقدر شیرین میشدی !

درد مرا شمعی می فهمد
که برای دیدن یک چیزِ دیگر آتشش میزنند …

این روزها زیادی ساکت شده ام.
حرفهایم...
نمیدانم چرا به جای گلو ،از چشمانم بیرون می آیند...!!!

من بد نیستم...
فقط دیگه حس خوبی به کسی ندارم...
همین...!

غریبه وارد نشو...
سرپناهت جای دیگریست
دلم خرابه ای بیش نیست...

هوای لحظه هایم بارانی که می شود
چشمهایم بارش یکدست باران را
چنان دنبال می کند
که گویی
درنمناکی نفس های قطره هایش
ردی از نگاههای
ساکت تورا جستجو می کند !!

خواستم برایت شعر بگویم
عقل واژه قد نداد
دستان مهربانت را
کشیدم بر سر تمام دلتنگیهایم
که قلم به رقص آمد....

زندگی
چون کودکی تنهاست !
ساده وغمناک...!

اگر گریــه نمیکنـــم

فکــر نکن از سنگـــــم !

مــن مـــــرد هستم ...

تنهـایی قـدم زدنم از گریـه کردن دردنـاک تـــر استـــ....

پستوی روح من

چنان از تو انباشته است

که قلب من ...

به آذوقۀ خاطرات تو

سال های قحطیت را

نفس می کشد هنوز ...!

چـه اشـتـبـاه بـزرگـیسـت.......
تلخ کردن زندگی خود
بـرای کـسـی کـه در دوری مـا.....
شـیـریـن تـریـن لـحـظـات زنـدگـیـش را سپری مـی کـند.

دلــم را می پیچم لای پتـو
شاید ســرما نخورد
از بس که رفـتار این روزهـایت ســرد اسـت...!