چه تلخ لبخند میزنی ای خورشید تو که آن بالا غمی نداری !
نکند تو هم از حاله ی ما باخبری ، نکند تو هم چشم به راه عزیزی؟
نکند عزیز تو ماه است ، تو ماه را نمی بینی و در انتظارش هر روز میمیری !
ای خورشید بیا دیگر زنده نشویم !
بیا دیگر طلوع نکنیم تا دوباره نمیریم !
بیا طلوع کنیم و دیگر عاشق نشویم !
بیا زنده شویم و احساس را بکشیم !
بیا دیگر تلخ نخندیم و قهوه را تلخ نخوریم !
دل شکسته خود را به مستی درمان کنیم !
چراغ دل به صدای بی عشقی روشن کنیم !
درخت عشق را بسوزانیم تا گرم شویم !
بخند ای خورشید زیبا به ابیاتم !
بخند بر شیطان هوس سنگ بزن !
بخند و زیبا برقص و آواز بی عشقی سر بده...
بخند و با تمام وجود فریاد بزن :
((سلام بر بی عشقی))