
ناخدای غرورم
لنگ لنگان سوی کشتی فرسوده خویش باز می یابد
نهنگ سفید زیر پای لنگ ناخدای من زوزه کشید...!
کشتی من غرق رویا گشت
سفری نو با قایق سرنوشت،آغاز باید
جزیره را از نو خواهم ساخت
ناخدا را ملوان احساس،نیازی نیست
بی پرده بگویم
جزیره را بي تو پناهی نیست
"سدریک"
نظرات شما عزیزان:
|