
خسته ام از همه خسته ام از خودم خسته ام که یادواره ای شدم از بی کسی.لحظه های تنهایی و دلتنگی هایم را نمیتوانم به کسی بگویم.
دل محرم هر بیگانه نیست و تو خوب میدانی که خانه ی دلم متروک است .احساس میکنم ادمهایی که دور و برم پرسه میزنند از هوایی
که تنفس میکنم گذراترن.کسی را نمی یابم که با غم فراق اشنا باشد.دلم برای دیدارت پر میکشد و توچه ارام و بی صدا از برم پر کشیدی.چگونه بیابمت ،اگر قرار باشد نگاه منتظر من تا ابد پشت این پنجره سنگی با قی بماند.
نظرات شما عزیزان:
|