آنگاه که سکوتم را میشکنم ،زمزمه های دلتنگیم به اوج میرسد ولبریز از ناگفتنیها میشوم.....ودر سکوت زندگی کردن را رنجش قلبهایی نازک به من میآموزد وناگزیر ناگفته هایم را در خود میریزم،هر چند که لبریز از خلا میشوم ونفس کشیدن برایم دشوار میشود....وسکوتم بهانه ای است برای گذران زندگی پر از تکرار خستگیهایم.
نظرات شما عزیزان:
|