به نگاهت كه ميانديشم چشمهايم پاسخ قلبم را ميدهند...
با قطره قطره اشكی كه راه نفسم را ميبندد...
با بغضی كه مدام خورده ميشود تا رسوا نشود...
ولي...
کاش این همه رسم و رسوم دست و پا گیر نبودند تا...
بی هیچ ترسی میگفتم...!!
نظرات شما عزیزان:
برچسب:,
|
آن ها در بیداریشان به من می گویند"تو و دنیایی که در آن زندگی می کنی چیزی نیستید جز دانه شنی که بر ساحل دریایی بی کرانه افتاده اید.و من در رویایم به آن ها می گویم:"من آن دریای بی کرانه هستم.و همه ی جهان چیزی نیست جز دانه ای شن بر ساحل من."
SEDRIK.1992@yahoo.com