بیا آزاد و رهاققنوس پیردر قفس را به سرای ابدیت بفرستیم که خبری نو از حال رودهای جاری عشق برایمان بیاورد. براستی که آغاز رهایی با مرگ عجین گشته است.
"سدریک"
نظرات شما عزیزان:
برچسب:,
|
آن ها در بیداریشان به من می گویند"تو و دنیایی که در آن زندگی می کنی چیزی نیستید جز دانه شنی که بر ساحل دریایی بی کرانه افتاده اید.و من در رویایم به آن ها می گویم:"من آن دریای بی کرانه هستم.و همه ی جهان چیزی نیست جز دانه ای شن بر ساحل من."
SEDRIK.1992@yahoo.com