
دوباره مثل لحظه ها ی کودکی روی صخره ی بی خیالی تکیه دادم و به تو و بازی دنیا می خندم
داره شب میشه ولی بازم می مونم شاید از پشت درختا مثه اون روزا برام دست تکون بدی و
شایدم یهو دستای گرمتو روی چشام بگیری و من مطمئن داد بزنم که خودتی !
می شنوی ! این صدای همون رودخو نه ایه که آهنگ صدات بود و منو تا عمق دریا خیس می کرد
یادته چقدر باهم تا تهش دویدیم و تو یه بارم لیز نخوردی اما من همیشه زیر پای تو پرت می شدم
تو شاخه هایی که با خنده هات هیچ وقت نذاشتی جلوی چشمامو بگیره
و حالا اون رودخونه هست اما دیگه تو نیستی که جریان شفافیتش باشی
دیگه مثه اون روزا قطره هاش شعر نمی گه دیگه دستامو نوازش نمی کنه .. .فقط آروم لحظه هارو
می شمره و ستاره رو می بره به دره ی یه خاطره که امروز تو رو فقط یاد یه بازی می یاره ...
بازی دنیا و شاید بازی عشق !
نظرات شما عزیزان:
|